خب راستش هیچوقت تصور نمیکردم حالتی پیش بیاید که تیم درمان خط مقدم مبارزه شوند. شاید در خیال، اما در واقعیت برایم باور پذیر نبود. نهایتش به نظرم میرسید که اگر جنگی باشد در پشت جبهه میشود خدمت رسانی کرد. چیزهایی میگفتند تحلیل گران، جنگ های بیولوژیک یا بیوتروریسم اما چه کسی باور کند؟! فرق است میان گفته ها، شنیده ها و آنچه که با آن مواجهی.
.
این روزها که مانند یک مامور خنثی سازی بمب سرکار میروم و برمیگردم اما قضیه باور پذیرترست. لباس ام را میپوشم، گوشی را سلفون میکشم، توی کیف چند دستمال آماده میگذارم که اگر صورتم خارش گرفت به کمک آن بخارانمش!! شاید کمی زیاده روی باشد اما میترسم. نگرانم عامل انتقال بیماری به خانواده باشم، همین سه ماه پیش آنفلونزا گرفتم و بابا و مامان را هم مبتلا کردم. آنفلوآنزایی که حدود دوماه طول کشید از بند دوران نقاهتش رها شوم. میدانم این ویروس جدید از آن یکی ضعیف تر است اما حاضر به ریسک کردن نیستم. لباس های بیرون را گوشه ایی دور از سایر لباس ها میگذارم و دستکش را با احتیاط خارج میکنم و بعد تازه شستشو آغاز میشود. خب این کارها از منی که خیلی روی شستشو حساس نیستم بعید است. اما چاره چیست؟ علی الخصوص الان که ماسک پیدا نمیشود و بیمارها را بدون ماسک میبینم.
شاید عجیب به نظر میرسد اما کسی به ما ماسک نمیفروشد. کارمان قراردادیست و در کلینیک تهییه اقلام به عهده خودمان است. بعد از چند بار صحبت منطقی با تک تک داروخانه ها و فروشگاه های لوازم پزشکی به این نتیجه رسیدم که این مرحله را هم تنها باید با توکل گذراند و طنابی برای بستن پای شتر نیست!
.
امروز که از سرکار برمیگشتم بینهایت گله و شکایت توی دلم بود. از نقد وزارت بهداشت گرفته تا مدیریت ضعیف پخش و . . پشت سر هم موارد را در ذهن مرور میکردم و نورون ها از هم گسسته را دوباره به یکدیگر گره میزدم. دلم میخواست برای هر کدام از این شکایت ها یک استوری بگذارم و بالا تا پایین دولت را به نقد بگیرم اما به پاس همان چند واحد روان و برای حفظ آرامش جامعه فکر کردم شاید سکوت ارجح باشد.
.
بعد یک آن نمیدانم از کجا تصویر آن بدون ماسک بین دو رزمنده جلوی چشمم آمد. ذهنم ی ساکت شد. راستش همیشه به نظرم چنین می آمد که فداکاری در میدان جنگ خیلی راحت است و اگر چه قدردان رزمندگان بودم اما درک ماجرا اینقدر روشن نبود. فکر میکردم حالا مثلا طرف چه حماسه ایی از خود نشان داده که چند ساعت به جای ماسک چفیه بسته؟! یا مثلا وظیفه اش بوده رفته جنگ و چهارتا ترکش خورده است!!
.
با خودم فکر میکنم اگر بیمار شوم از خیلی از برنامه هایم عقب می افتم، طرح هایم میماند، احتمالا قراردادم هم به علت عدم حضور فسخ شود و تا مدت ها باید دنبال کار بگردم. دوباره جسمم افت میکند دارودرمانی و تقویت و ورزش را باید از صفر شروع کنم. روحیه ام را توی این چهاردیواری میبازم و شاید زخم زبان دوست و فامیل : شما که کادر درمانی دیگه چرا رعایت نکردی؟! این بود اون همه درسی که خوندی؟ مردم جون و سلامتشون رو دادن دست کیا (البته همه ی اینها را با خنده میگویند که جنبه ی طنز داشته باشد). ممکن است حالم گرفته شود و برای دوستی درد و دل کنم، او هم بعد از همدردی بگوید به هر حال خودت خواستی برای حقوق بری دیگه انسان در ازای بدست آوردن هر چیزی، چیز دیگری رو از دست میده!
.
شاید بعد ها برایمان مراسم تقدیر برگزار شود و یکی در گوشه سالن بیخ گوش آن یکی بگوید تیم درمان هم خیلی علیه السلام نیستند. همه زده اند توی کار بساز بفروش. برایشان پول مهم تر از جان بیمار است و چرا اینقدر الکی دارند بزرگشان میکنند؟! . راست میگوید. همه علیه السلام نیستند. همه معصوم نیستند.
.
کرونا ویروس کشنده ایی نیست. اما این عرصه میتواند سخت تر شود. میتواند به اندازه جنگ 8 ساله طول بکشد. چه کسی میتواند بماند؟ چه کسی میتواند برود؟ چه کسی میتواند احتکار کند؟ و چه کسی اختلاس؟ ما تیم درمان توان انجام تمام این کارها را داریم.
.
نمیخواهم نتیجه گیری کنم اما سختی عرصه تبلیغ و رسانه مرا وادار به نوشتن میکند. دنیا در حال زیر و رو شدن است. انسان ها در حال دریدن یکدیگر. کشورها به خون خاک های حومه شان تشنه اند و سلاح ها عنان از کف داده اند. نمیدانم چند نفریم، کجاییم و چگونه میتوانیم مرتبط شویم . در مای هستیم یا در سنگاپور در بولیوی هستیم یا در کانادا.در ایرلند یا فرانسه و یا نیوزلند.نمیدانم چند نفریم که خیلی علیه السلام نیستیم اما حالمان از نامردی . خباثت به هم میخورد. از دروغگویی بدمان می آید و نمیخواهیم بیهوده استخوان های یکدیگر را خورد کنیم. نمیدانم! شبکه ها را نگاه میکنم، اخبار بی جهت و خبرهای جهت گیرانه.چه کسی اینها را مدیریت میکند. سالهاست مینویسند آنها برای پول جنگیدند و جانشان را فدای طمع کردند. همین ها چند سال دیگر مینویسند پزشکان و پرستاران و . نان در خون بیماران زدند. و شاید بعد ها در مورد پژوهشگران، بعدترش در رابطه با صنعتگران و همینطور الی الابد به یاوه سرایی ادامه دهند.
.
اینها که از به جان هم افتادن انسان ها لذت میبرند کیستند. اینها که هر جا در جهان نمادی از فداکاری ببینند فیلتر میکنند و میبندند و سانسور میکنند و فداکاری های تصنعی سرمایه داران را با قلب های استی سند توو آل (send to all) میزنند!
چه بر سر دنیا آمده؟ دروغ و حقیقت کجاست؟
.
گروهی انسان هستیم در محدوده ایی جغرافیایی به نام ایران، در تلاشیم تا کیفیت زندگی اجتماعی را روز به روز بهبود ببخشیم. من جامعه را همانند یک فرد میبینم. همانگونه که یک فرد برای رسیدن به بلوغ و کمال به تجربیات بسیار، به شکست، پیروزی، غم، رنج، شادی و عشق نیاز دارد جامعه هم در طی طریق پله های سلوک از تمام این موارد در سطح کلان عبور خواهد کرد، اما جای این نقدهای بی قد و قواره، رعب و وحشت ها با توهم دلسوزی بریدن های بی اندازه و دوختن های بدون الگو کجاست؟
کاش حین ایده پردازی، ارائه دستور العمل، لطیفه گویی، من خودم میدانم و اینها دروغ میگویند به نقش و جایگاه خودمان و نقش سازنده یا مخربی که داریم هم اندکی بیاندیشیم
درباره این سایت