وقتی کربلا میری همه چیز شیرینه. همه سختی ها آسونه حتی اگه طاقت آدم رو طاق کنه. ممکنه غر بزنی اما ناامید نمیشی.افسرده نمیشی دوباره بلند میشی و حرکت میکنی. سریع خنده به لب هات برمیگرده. خیلی کارها و عباداتی که در حالت عادی توان نداشتی رو میتونی انجام بدی. الان که برگشتم با خودم میگم اون شرایط بد اسکان رو چطور تاب میوردم؟
که الان در راحتی و گرمای اتاقم نمیشود
حکایت زندگی ما با یا بدون امام اینست.
یک دنیا حرف نگفته هست که جز برای خودم مفهومی ندارد. لایدرک برای غیر و لایوصف برای من.
درباره این سایت